من کسی را از خودم دیوانه‌تر می‌خواستم سر نمی‌پیچید اگر یک روز سر می‌خواستم اهل عشق و عاشقی، اهل تمنا، اهل درد این چنین دیوانه‌ای را همسفر می‌خواستم می‌نشستم روبه‌رویش روبه‌رویم می‌نشست لحظه‌های عاشقی از او نظر می‌خواستم او قدح در دست و من جام تمنایم به کف هر چه او می‌داد من هم بیشتر می‌خواستم من کجا؟ در می‌زدن سودای خیامی کجا؟ من پی جامی دگر جامی دگر می‌خواستم بارها فرموده؛ روزی خواستی از من بخواه من تو را می‌خواستم روزی اگر می‌خواستم گوشه‌ای دنج و تو و می‌خواستم منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

طرفداران بازی تاج و تخت مهاجرت به کشور گرجستان امتحانی ترجمه متون - آموزش زبان بانک اشعار مذهبی مرکز فروش تور و بلیط آنلاین